آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

روانکاوی شخصیت «دوریان گری»

کتاب اقلیت (شماره دوم، آبان و آذر91)

اخطار: مقاله حاوی جملاتی است که پلات داستان را لو میدهد.تمایل شخصی من این است که مخاطب این مقاله در صورتی که کتاب را نخوانده است از خواندن مقاله صرف نظر کند.

از نگاه من دوریان گری یک «شخصیت انگار که»1 است. او به نظر نرمال میرسد.در نظر اول دوست داشتنی و باهوش، مهربان و دلچسب است و انسان ها را به شدت به خود جلب میکند اما در او چیزی درست کار نمی کند و هر کسی که با او سر و کار دارد دیر یا زود به این نکته پی می برد.از جمله بازیل نقاش که دست به کار کشیدن پرتره او شده است و آن را مهمترین اثر خود می داند، در فصل نخست خطاب به لرد هنری و در دفاع از رفتارش نسبت به زیبایی دوریان گری و تصویری که در حال خلقش است میگوید: «علت اینکه من مایل نیستم این تصویر را به معرض نمایش بگذارم همین است.می ترسم اسرار خودم را فاش کنم و در نتیجه به روح خود خیانت کرده باشم». در فصل 11 اسکار وایلد به عنوان دانای کل حال بازیل را نسبت به دوریان اینگونه توصیف میکند: «زیبایی خارق العاده اش که نقاش هنرمندی چون بازیل هالوار و عده دیگری را اینطور مفتون و شیفته ی خود نموده است». او لرد هنری را که به عدم وابستگی معروف است در نگاه اول شیفته خود می کند چنانکه اسکار وایلد باز از جایگاه دانای کل در فصل نخست پس از ملاقات اتفاقی لرد هنری و دوریان گری، احساسات لرد هنری را اینگونه بیان میکند: «لرد هنری چشمش را به جوان دوخته بود و فکر میکرد که راستی چهره ی گلگون و زیبا و چشمان آسمانی و خوشحالش و این حلقه های طلایی موهای انبوه در صورتش حالتی به او داده که فورا بیننده را مجذوب و مطیع میکند». او دیگران را هم شیفته و مفتون خود کرده است.در فصل 11 کتاب اسکار وایلد درباره تاثیری که دوریان بر دیگران گذاشته میگوید: «مردها وقتی او را میدیدند، دشنام ها و ملامت هایی که در غیابش شنیده بودند فراموش کرده خواهی نخواهی زیر بار تسلط دنیاییِ عدیم المثالش مسکوت و مبهوت میماندند». .به تدریج و در روند داستان خوانندگان داستان و کاراکتر ها و تیپ های درون داستان متوجه می شوند که جای لنگ زدن کار دوریان، معامله ایست که او با خدای برآورده کردن آرزوها انجام داده است، او جوان می ماند و تصویرش پیر شده و آثار کارهای بد دوریان در تصویر نمایان می گردد.
دوریان به طور مداوم علائق و هنرهایش را جابه جا میکند بلکه به چیزی که می خواهد باشد برسد.در فصل 11 کتاب شرح مفصلی از یاد گرفتن مهارت های متعدد و دوباره یاد گرفتن های او داده می‌شود.
دوریان به مثابه یک «شخصیت انگار که» در ابتدا بسیار مهربان است، عاشق به نظر میرسد و تمام علائم یک رابطه عمیق را دارد اما مخاطبین این مهربانی یا عشق به تدریج متوجه سردی او میشوند.رابطه دوریان با سیبیل وین و بازیل که در هر دو این سردی چنان پیش میرود که اولی خودکشی و دومی به قتل میرسد را میتوان دو نمونه از چندین نمونه رفتار دوریان دانست.برای کمی نزدیک تر شدن به این فضا به رابطه دوریان و سیبل وین در دو کات از ابتدا و انتهای داستان نگاهی کوتاه میاندازم.در فصل چهارم دوریان در غیاب خانم وین با شور و هیجان از هنر او برای لرد هنری تعریف میکند و از لرد مصرانه میخواهد برای دیدن نمایشی که وین در یک تماشاخانه محقر اجرا میکند بیاید.جملات پراکنده ای که در سطور بعدی میآید همه از فصل چهارم کتاب هستند.دوریان خطاب به لرد هنری درباره سیبل وین میگوید: «زنی به تمام معنی است و یک روزی خواهد رسید که نقل زبان همه بشود. دختری 17 ساله، یک صورتی مثل گل، یک سر کوچک با موهای خرمایی که دورش پیچیده، چشم هایی مثل چاه عشق عمیق، لب ها مانند برگ گل سرخ.در عمرم چیزی از این زیباتر و طنازتر ندیده بودم. نمیدانید تا چه پایه این دختر را دوست دارم و به تمام معنی عاشقش شده ام». اما دوریان در فصل هفتم وقتی که از سیبل وین میشنود که عشقش را بالاتر از هنر میداند و دیگر نیازی نمیبیند تا بازی کند بلکه آماده عشق ورزیدن به دوریان است چرخشی ناگهانی و به شدت سرد نسبت به دختر پیدا میکند.هنگامی که سیبل وین به دوریان میگوید «اکنون من به جوهر واقعی عشق لطیف و پاک پی برده ام، دیگر به این عشق های ساختگی نیازی ندارم.آمدیم و من با هزار زحمت باز یک سر و صورتی به بازی روی سن دادم، خب، آن وقت به عشق پاک و این شعله سوزان بی حرمتی نمیشود؟ شما مرا روشن کردید». دوریان خطاب به سیبل وین میگوید: «شما عشق را در دل من کشتید». عکس العملی بی نهایت متضاد با آنچه خود و سیبل وین و دیگران از او توقع داشتند که این عکس العمل منجر به ناامیدی مفرط دختر و خوکشی اش میگردد. روند سردی درباره بازیل و تمام افرادی که دوریان با آنها در ارتباط است در تمام داستان دیده میشود. یک نمونه دیگر پسری است که عاشق دوریان بوده است. آلن جوانی بسیار باهوش، اما بدون طبع هنری است.تحت تاثیر تلقیناتی که دوریان از هنر بیان میکند کمی البته به هنر علاقه مند است اما کمی و آن هم در همان اندازه که خدای او یعنی دوریان به او میگوید .اسکار وایلد شرح کوتاهی از عشق آنها در کتاب حاضر میدهد: «دوریان و آلن 5 سال پیش خیلی با هم مانوس بودند.تقریبن از هم جدا نمیشدند.ولی ناگهان بین آنها جدایی افتاد. از آن به بعد اگر همدیگر را میدیدند، دوریان گری تبسمی میکرد ولی آلن هرگز». الن نیز بعدن تحت تاثیر فرمانی که دوریان پس از سالهای جدایی به او برای محو کردن جسد بازیل میدهد، خودکشی میکند.
دوریان و هر «شخصیت انگار که» پس از رفتن دیگری و قطع رابطه‌اش لطمه نمیخورد/نمیخورند.او/آنها به سادگی روابط دیگری را آغاز میکند/می‌کنند. چنانکه از همان ابتدای داستان با آمدن لرد هنری، بازیل به طور طبیعی از زندگی دوریان خارج میشود، با آمدن سیبل وین همه از زندگی دوریان خارج میشوند و بعد با مرگ سیبل وین زندگی همچنان برای دوریان ادامه دارد، پس از قتل بازیل همچنان زندگی دوریان به طور طبیعی ادامه دارد.
ویژگی یک «شخصیت انگار که» در این است که به هر کسی و هر چیزی راضی است، برای همه کس و همه چیز آماده است، خود را به هر کسی میدهد، سبک زندگی اش و ایدئولوژی اش با زندگی جنسیش تغییر میکند و با هر پارتنری که عوض میکند کل زندگی‌اش تغییر میکند بدون آنکه درد و رنج یا سوگواری و احساس خلاء داشته باشد.این چند ویژگی را به راحتی میتوان در دوریان گری دید.البته این ویژگی ها یک عکس العمل آنی هم از طرف دیگران دارد و آن این است که مخاطبین این اعمال به سرعت این حالات را حس کده و دچار دلزدگی میشوند.این برخورد دیگران را هم نسبت به دوریان میتوان در تمام کتاب مشاهده کرد.
«دوریان/شخصت های انگار که» به عنوان کودک در حد یک تصویر تقلیل یافته است/یافته اند.تصویری که والدین یا اولیای آنها در معرض تماشای دیگران میگذاشتند تابدین وسیله به آنان اثبات کنند تا چه حد مطابق ایده آل ها هستند.آنها فقدان «رمان خانوادگی» را با تمام وجود درک کرده اند.همان سناریو هایی که کودکان درباره والدینشان میسازند که پدرم این است و مادرم آن.در فصل دهم زمانی که دوریان تصمیم میگیرد تصویرش را به اتاق مطالعه قدیمی جایی که دوریان در زمان طفولیت خود تکالیف مدرسه اش را انجام میداده ببرد، پس از گفتگوهایش با ننه لیف، پیرزنی که از او در آن خانه اشرافی نگه داری میکرده، متوجه میشویم که دوریان به شدت از پدربزرگش که او را بزرگ کرده وحشت دارد.پدربزرگی که تمام تلاشش را کرده بود تا دوریان در انزوا و بدون کمترین آمیزشی با مردم به سر برد.
به طور کل، دوریان یک نقاب خالی و نارسیسیستیک است.ساختار این نقاب خالی در نهایت از هم پاشیده شده و جنون جایگزین آن میشود.
ندا


منابع

1. تصویر دوریان گری / اسکار وایلد؛ ترجمه رضا مشایخی؛ ویراستار همایون جوانمردی.تهران: نشر جامی،1388.
2. مکتب لکان:روانکاوی در قرن بیست و یکم / میترا کدیور.-تهران: نشر اطلاعات، 1381.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر